بازگشتی دوباره بعد از سالها سکوت

سلام

سالها بود که فراموش کرده بودم که تکه کاغذی مجازی اینجا داشتم که روش مینوشتم.

فکر نمیکردم که اینجا حتی هنوز فعال باشه :)

بهرحال دوباره برگشتم تا بگم من هنوز هستم و  شاید دوباره برایت نوشتم کسی چه می داند :)



...

تنها آمدم که بگویم هستم

نگرانم مباش

تنها سکوت اختیار کرده ام

از برملا کردن تمام خوشی ها و ناخوشی هایم

شاید روزی دوباره برگردم

...

تنها لبخند و سکوتی بی معنا

فعلا حرف تازه ای برای سرودن نیست

:)

...

ای مجلسیان سوز دل حافظ مسکین    از شمع بپرسید که در سوز و گداز است

بازهم همان سوال تکراری

نمیدونم شاید تجربه کردی، اگه در برنامه نویسی یادت بره تمام لوپها رو با end ببندی، برنامه تا ابد برای خودش میچرخه بدون هیچ نتیجه ای

منم یه سوال تو ذهنم هست که آخرش بسته نشده

از وقتیکه یادم میاد که  تونستم تو خلوت خودم فکر کنم، این سوال ابهام امیز اومده تو ذهنم ولی جوابی براش پیدا نکردم

دارم چیکار میکنم؟؟؟؟؟؟

زندگی واقعی یعنی چی؟؟؟؟؟

میترسم که عمرم تموم بشه و نتونم جوابی برای سوالم پیدا کنم

خیلی دردناکه ...

-----------------------

تو بیا با من نگارا        تازه کن هوای ما را