شرایط درونی کمی مه الوده
انگار خبری از رشد و شکوفایی وجود نداره
گه گاهی هم فکر میکنم که اون علمی که من دنبالشم قمار بازی ای بیش نیست
بازی با اعداد و رابطه ها که گاهی نتایج جالبی بهت میده و مغرورت میکنه و گاهی حسابی میزارتت سر کار و ...
نمیدونم جاده کشی برای راه مستقیم به چه طریقه
اینروزا خیلی خیلی خیلی بیشتر از قبل حس ناپایداری در این دنیا بهم دست میده
از اینکه فکر میکنم زود یا کمی دیرتر از زود خواهم رفت ، جلوی بسیاری از کارایی که میکنم علامت سوال میکشه؟؟؟
خیلی وقتا حس میکنم در برابر ادعاهایی که میکنم کم میارم
اسم خودمو گذاشتم دانشجو ولی هیچ اثری از اون در من نیست
حقیقت تلخه ولی واقعیت داره
آنکس که نداند و نداند که نداند در جهل مرکب ابد الدهر بماند
این حرفا شرح حالاتی بود که در طی چند روزی که اینجا نیومدم باهام بوده
فعلا هر روز که میگذره این حس که امروز هم به بیهودگی گذشت در من وجود داره
شاید هم دارم بهونه گیری میکنم؟ نمیدونم؟
سلام.
اول یه سوال!شما 14 سالتونه و دانشجویید؟ببخشیدا می پرسم!
من خودم این سوالا رو دوست دارم.سوالایی که ادمو به هم می ریزه.ولی خلاصه برای هر رشدی یه دگرگونی نیازه.به هم بریز اگه میخوای رشد کنی.به هم بریز و ساختمان فکرت رو درست سازمان دهی کن...
سلام
تو توضیحات نوشتم که 14 ساله نیستم ولی مثل 14 ساله ها جوونم
البته بودم