امروز روز عید
روزهایی که عیدن به روزهای "انرژی زا" معروف اند
امیدوارم که همه پر انرژی باشن امروز :)
چقدر خوب میشد که بشر به جای اینهمه سرمایه گذاری در انواع آزمایشگاه ها برای ساخت تکنولوژی و ربات و ...
به جای تشکیل این همه کنفرانس و سمینار برای تبادل نظر در مورد یه سری فرمول که ساخته ذهن ناقص یکی هستش ..
همه این سرمایه گذاری ها رو میذاشت برای ساخت انسان
انسانی که اگر خوب آموزش داده بشه البته از هر نظر میتونه به جاهای فوق العاده ای برسه
مثلا دغدغه پژوهش گرهای رشته خودم اینکه بتونه مثلا یه معادله دیفرانسیلی برای پیدا کردن خصوصیات یه اتم یا مولکول رو حل کنن
کلی مقاله مینویسن که مثلا مولکول CO تحت فلان شرایط چه کارهایی میکنه و نمیکنه
یا مثلا ممکنه دغدغه کلی پزشک این باشه که مثلا بتونن یه دست مصنوعی بسازن
اما چرا دغدغه هیچکس روی انسان متمرکز نیست
چرا به جای اینکه گستره وسیعی از دانشمندان به این فکر کنن که چطور بتونن شکاف نواری گرافن رو تنظیم کنن
رو این تحقیق نمیکنن که چکار کنن که انسان بتونه به حد تکامل خودش برسه
من به عنوان یک انسان باید حداقل نیازهای زندگی رو نداشته باشم و دغدغه دانشمندان کشف اتم باشه
و دغدغه سیاستمردان راهی برای پیشبرد منافع خودشون باشه و دغدغه رهبران جامعه ها کوباندن مشتی محکم بر دهان دیگران
چرا اینگونه شده؟
من درد دارم، او درد دارد
و خیلی های دیگر هم درد دارند
ولی کسی نیست که به داد درد بی درمان ما برسد
کار که به اینجا میرسد میگویند خدا بزرگ است
من اعتراض دارم
ذهنم متلاشی میشود از شنیدن اینهمه غوغا
همه میروند یا نه همه میدوند برای رسیدن به خوشبختی
من تو را خوشبخت میپندارم
تو دیگری را
و دیگری آن دیگری را
و و و
و زندگی همینگونه در جریان است
و شاید تنها این من و تو هستیم که در این غوغا بازار گیر و بیر ، عمر گران مایه مان رو حراج کرده ایم
داره کم کم نفسم میگیره برگرد داره عطرت ازتو خونه میره برگرد
تو که چشمات مهتابو دیوونه میکرد تا ستارهاتو گم نکردی برگرد
عشق تو رویاهامو سوزونده برگرد دیگه جونی به تنم نمونده برگرد
یادته بغضت هوامو ابری میکرد تا صدات یادم نرفته دیگه برگرد
میونه این همه دلتنگی و دیوار طپش قلب تو رو میشنوم انگار
میدونم فاصه ای نمونده دیگه حس من هیچ وقت به من دروغ نمیگه
هنوزم عصرایی که بارون میگیره نگرانم نکنه دلت بگیره
پشت این پنجره ها چشم انتظارم تا بیای و سر رو شونه هات بزارم