غلام حلقه به گوش

بالاخره برنامم رام شد

بالاخره همونی رو انجام داد که دو روزه دنبالشم

راستی تصور کن اوناییکه برنامه نویسهای حرفه ای هستن چه لذتی میبرن وقتی برنامه هاشون میشن غلام حلقه به گوششون

خدایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییا مرسیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

اما تا چیزی بیاد و بشه غلام حلقه به گوش.....

منه هنگیدددددهههه

کامپیوتر هم که هنگ کرد

کارای عجیب غریب میکنه

مثلا همین که هنگ میکنه همه میگین که بیچاره کامپیوترو کمی خاموش کنید تا درست بشه

حالا مغز منم هنگیده حسابی

یکم خاموش بشم شاید درست شم

وقتی کارام تو هم میپیچن فکرای عجیب غریب میان سراغم


فکرای بی خودی من دیگه خاموش شدم ولم کنید

تنها جرقه ای ذهنی

ببین مغز هم مثل تمام دستگاه های الکترونیکی دیگه است دیگه

منظورم اینکه انرژی هایی که داره ساطع میکنه شامل بالاخره یه فرکانس و طول موجی هستن

خوب حالا چرا بشر تلاش نمیکنه دستگاهی درست کنه که این فرکانس ها رو آشکار کنه

اینطوری دیگه تو دنیا چیز مخفی ای باقی نمیمونه و دنیا به اون شفافیتی که باید میرسه

اگه من رشتم مهندسی برق یا الکترونیک بود حتما رو این موضوع کار میکردم

ولی ...

شاید عیب این دستگاه اینکه ستار العیوب بودن خدا رو مختل میکنه؟!

چون انگار قرار نیست که کج روی ها به سرعت آشکار بشن؟

نمیدانم

جاب داری

چند روزیه که در حال جاب داری هستم

مثلا فرض کن 10000 تا جاب رو دارم مدیریت میکنم

شغل باحالیه

مدام از این کامپیوتر به اون کامپیوتر

و در نهایت بروز تصاویری زیبا و شگفت انگیز

خدایا شکرت

:(

فعلا به این نتیجه رسیدم که باید دست فکرمو از یقه بقیه بکشم بیرون

و فقط تو فکرم بچسبم به یقه خودم

اینجوری طرف دوستی و دشمنیم فقط میشم خودم

حالا نتیجه اخلاقی این میشه که یجور بشم گوشه نشین

فعلا دیگه دوست ندارم خیلی حرف بزنم

دوست دارم سکوت کنم و بچسبم به کارام

یواش یواش دارم به این نتیجه میرسم که خنده ها و قهقه زدن با آدمای دیگه موند تو دوران کودکی

که آدما تو اون دوران جز پاکی چیز دیگه ای بلد نبودن

نمیدونم مقصر کیه ؟ ولی هرچیه حال درونیم خرابه

ااگه یه تعمیر کار بود که میومد و یه دست به دلم حال  اساسی میداد خیلی خوب میشد