نیمی زمینی و نیمی زیر زمینی شدم...

نه اینکه نیستم

هستم

ولی انگار که نیستم

در واقع مرزی بین بود و نبودم وجود نداره

شاید من هم مثل الکترون موجود عجیبی هستم؟!

راستی کاش میشد از الکترون پرسید از اینکه رفتار دوگانه موج و ذره داره راضی اٍ؟

یا اینکه دوست داشت یا موج باشه یا ذره!


روزگار امروز من

تا حالا به این فکر کردی که چرا دیگه هیچ کس نمیتونه مثل حافظ یا سعدی شعر بگه و ووو

امروز فکر میکردم یه دلیلش میتونه تفاوت محیطی که ما توش زندگی میکنیم و محیطی که اونا توش زندگی میکردن باشه

اونا صبح ها چششون رو باز میکردن طبیعت میدیدن، زیبایی میدیدن، بوی طلوع و غروب خورشید را با تمام وجود لمس میکردن

ولی ما چی؟

صدای بوق ماشینها، صدای دعوای زن و شوهر همسایه، بوی بد دود ماشینها و هر روز شاهد یه صحنه دلخراش تصادف و شنیدن یه خبر بد

و هر روز احساس اینکه دنیا داره پر میشه و دیگه جایی برای من و آینده من وجود نداره

هر روز تجربه یک استرس جدید و هر روز دیدن آدمهایی که به هیچ وجه نمیشه بین نام و عملکرد اونها تعریف مشخصی پیدا کرد

هر روز شنیدن خبری که تحریمی جدید بر روی سرنوشتت رقم خورده

و هر روز در فکر یافتن راهی برای فرار از سرزمینی که در اون زاده شدی

قصه غم انگیزی است

مطمئنم که اگر حافظ هم امروز میزیست توان حتی یک بیت شعر گفتن هم نداشت

کی شعرترانگیزد   خاطر که حزین باشد


کاش دنیا جور دیگری بود

کاش من جور دیگری بودم

و کاش تو نیز جور دیگری بودی 

کاش تنها مهربانی ها بود که فضای خالی بین من و تو  را پر میکرد