{من از لب تو منتظر یه حرف تازم تا قشنگترین قصه عالم رو بسازم}
این چند روزه مشاهده گر اتفاقات متفاوتی بودم
بعضیاشون بسیار زیبا/ بعضیاشون قابل تامل و بعضیاشون دردناک بودن و آزار دهنده
خیلی حرف تو گلوم مونده و لیکن تنها یه گوش برای شنیدن مشکلی رو ازم حل نمیکنه/
یه مرشد می خوام یه مرشد خوب که راهو نشونم بده
این روزا بد جوری در خماری ناآگاهی و شاید آلودگی فرو رفتم
حس زیبای سبکبالی و پرواز ازم فاصلی گرفته
شاکیم شاکیم و شاکیم...
فعلا یه ده روزی نیستم
آخه امتحانامون شروع شد
امسال اولین باری که می خوام امتحان Open Book بدم.
امیدوارم که سخت نباشه
پس فعلا بای