جنگ درونی

گاه دوست داری همه کوچک و بزرگ را به آغوش بکشی

و گاه هم دستور قتل همه را صادر میکنی

گاه با خود به صلح میرسی و گاه

پشت دیوارهای بلند خود را در زندان میابی

...

راستش رو بخوای این جنگ درونی رو دوست ندارم

دوست دارم با همه در صلح باشم

و البته با خودم

دوست دارم تمام خاطره های بد مزه را یکجا دور بریزم و فراموش کنم

کاش میشد یه فرشته ای یه روز عصای جادوییش رو میداد دستم تا یه بار تکونش میدادم و میتونستم همه خاطراته بد رنگ

و بد بو و بد مزه رو از ذهن همه پاک میردم


...


ولی انگار قرار نیست این جنگ درونی به پایان برسه 


سلام

یه مدتی خیلی دارم به مفهوم سلام و خداحافظی فکر میکنم

میدونی چرا میگن سلام سلامتی میاره؟

چون به دنبال هر سلامی میتونه یه بند مهربونی بین آدما به وجود بیاد

خوب معلومه که بندهای مهربانی منجر به سلامتی میشن

و این بندها این قدر در به وجود آمدن سلامتی نقش دارن که میگه وقتی از هم جدا میشین همدیگرو به خدا بسپارید

یکم فکر کنی به این نتیجه خواهی رسید که سلام بسیار مهمتر از خداحافظی است

نمی خواهم تو را به خدا بسپارم با من بمان ای دلیل سلامتی من 

میپرستم تمام مهربانی ها را

کاش زنبور میشدم

میدونی چیکار میکردم اون وقت؟

اونوقت میرفتم رو شونه های همه کسایی که بوی مهربونی میدادن مینشستم و فقط میبوییدموشون

و چشم به چشمشون میدوختم و با دیدن نور مهربونی دیگه تحملم تاب میشد و جان را به جان آفرین تقدیم میکردم :)

غریبانه

امسال رمضانمان غریبانه هست

بی هیچ رنگ و لعابی

دلم تنگیده برای همه چیز

نه میخواهم برگردم و نه میخواهم بمانم

هوای گریه دارد این دل وامانده من

شراب الطهورا برا آدمای قطره ظرفیتی مثل من میشه حل پازلی ساده

یه وقتایی هست که تو استارت کار رو نمیدونی و اونم نمیدونه

خوب پس اونم نمیتوونه تو رو درست راهنماییت کنه

پس باید تلاش کنی ببینی استارت کارت چه جوریه؛ تا شروع کنی

و یه وقتایی هست که اگرچه استارت کار رو تو نمیدونی ولی خوب اون میدونه

حالا سوال اینجا پیش میاد : آیا خوبه که اون تو رو در همون استارت نگه داره تا برا خودت چند صباحی ول بگیجی؟

یا نه بهتره اگه اون استارت رو میدونه درست راهنماییت کنه تا تو بیشتر بری جلو؟


نمیدونم ؟ میشه احتمال های زیادی مطرح کرد

اگه اون راهنماییت نمیکنه دوست داره تو عمقی یاد بگیری؟

اگه اون راهنماییت میکنه دوست داره تو بیشتر پیشرفت کنی؟

یا منفی به قضیه نگاه کنیم میشه

اگه اون راهنماییت نمیکنه دوست نداره چیزایی که خودش کلی براشون زحمت کشیده 2 ثانیه بده دست تو و تو فکر کنی که خیلی هلو بود؟

اگه اون راهنماییت میکنه دوست نداره تو عمقی یاد بگیری، میگه بزار ماهی رو بدم دستش ولی ماهیگیری یادش ندم؟

شاید بشه جورایه دیگه هم به قضیه نگاه کرد

ولی در نهایت به هر قصد و نیتی که اتفاقی بیفته چیزی که نهایتا به خود من انرژی زیادی میده

اینکه بتونم بفهمم که چه جوری باید کار کنم

به واقع میتونم بگم که خیلی وقتا که حالت مستی و مسرت عظیمی سراسر وجودم رو میگیره

وقتهایی هست که میتونم کاری رو درست انجام بدم البته تو درس و مشقم منظورمه

و البته به شدت برعکسشم در موردم صادقه