وداع بهار و زمستان

بهار با شکوفه های سفیدش اومده بود که زمستون رو بدرقه کنه

زمستون احساساتی شد و گریست

دونه های سفید برف از چشمای زمستون بیرون ریخت

برف شکوفه ها رو به آغوش کشید 

ولی هم من میدونم و هم تو میدونی که به آغوش کشی برف و شکوفه رنگی جز فنا نداره



:)

فعلا ذهنم مثل خونمون شلوغ و پر گرد و غباره

امیدوارم که در روزهای باقی مانده از سال بتونم ذهنمو و خونمونو گردگیری کنم