هر روز که بیشتر میگذره به این نتیجه میرسم که زندگی کردن بسیار سخته
زندگی در جهانی که انسان ها قانون گذار های آن هستند و بدون در نظر گرفتن تمام جنبه ها قانون میگذارند
زندگی درجهانی که انسان ها اجرا گران قانون هستند و هر روز بسته به صلاح خود قانون ها را اجرا میکنند
زندگی در جهانی که انسان ها نقاب به چهره دارند و تو هرگز نمیفهمی که پشت خنده و گریه های آن ها چیست
زندگی در جهانی که آینده تو به دست انسان های دیگر رقم می خورد و الفاظی چون سر نوشت و تقدیر تنها قرص های مسکنی هستند که گاهی برای آرام کردن خود از آنها استفاده میکنی
زندگی که در آن هر روز دغدغه ای جدید تنت را می لرزاند
و هر روز مجبوری انرژی خود را به گونه ای از دست دهی
باور کن خسته ام
حتی دیگر دستانم نای نگاشتن را نیز ندارند
سلام
زیبا مینویسید
من هم به این درد مبتلام
موفق باشید